آتشی بود و فسردرشته ای بود وگسست**دل چو از بند تو رست جام جادوئی اندوه شکست
آمدم تا بتو آویزم لیک دیدم که تو آن شاخه ی بی برگی**لیک دیدم که تو بر چهره ی امیدم
خنده ی مرگی وه چه شیرینست **برسر گور تو ای عشق نیاز آلود
پای کوبیدن وه چه شیرینست **از تو ای بوسه ی سوزنده ی مرگ آور
چشم پوشیدن وه چه شیرینست **از تو بگسستن و با غیر تو پیوستن
در بروی غم دل بستن **که بهشت اینجاست بخدا
سایه ی ابر و لب کشت اینجاست **تو همان به که نیندیشی
به من و درد روانسوزم که من از درد نیاسایم **که من از شعله نیفروزم
( فروغ فرخزاد)
:: برچسبها:
حافظ,
|